جدول جو
جدول جو

معنی نازک منشی - جستجوی لغت در جدول جو

نازک منشی
(زُ مَ نِ)
صفت نازک منش:
عنقا که ز نازک منشی جای نگه داشت
هرگز طرف دامنش از عار تر آمد؟
انوری
لغت نامه دهخدا
نازک منشی
حساسیت زود رنجی، نازک خوراکی نازک چری
تصویری از نازک منشی
تصویر نازک منشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ مَ نِ)
نازک طبیعت
لغت نامه دهخدا
(ظِ مِ مُ)
ابن علی بنارسی. از شاعران پارسی گوی هندوستان است. مؤلف صبح گلشن آرد: ’ناظم منشی فرزند علی بنارسی خلف شیخ روشن علی. از علوم متداوله بهرۀ کافی داشت و به نظم فارسی توجه می گماشت’. او راست:
نی بوی گل نه سیر گلستانم آرزوست
مانند غنچه چاک گریبانم آرزوست
وامانده ام ز آبلۀ پا به راه شوق
یک همرهی ز خار گلستانم آرزوست
لغت نامه دهخدا
(زُ تَ)
ظرافت. نازپروردگی. شادابی:
بدان نازک تنی و آبداری
چو مرغی بود در چابک سواری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
نیک منش بودن. رجوع به نیک منش و نیکومنش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازک منش
تصویر نازک منش
حساس زودرنج نازک طبع، نازک خوراک نازک چر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک تنی
تصویر نازک تنی
نازک بدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک منشی
تصویر نیک منشی
دارای منشی نیکو بودن نیک اندیشی، خوش ذاتی
فرهنگ لغت هوشیار
یکی ازدو استخوان تشکیل دهنده ساق پا است. این استخوان دراز و نازک است و کمی در عقب و خارج استخوان درشت نی قرار دارد و دارای یک تنه و دو انتها است. تنه اش منشوری شکل و دارای سه سطح و سه خط الراس است. انتهای فوقانی این استخوان را سر نازک نی مینامند که در بالا به زایده ای موسوم به زایده نیزه یی ختم میشود. انتهای تحتانی آنراقوزک خارجی میگویند قصبه صغری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک نی
تصویر نازک نی
((~. نِ))
یکی از دو استخوان تشکیل دهنده ساق پا
فرهنگ فارسی معین
خوش فطرتی، خوش قلبی، نجابت
متضاد: بدسگالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد